آفتاب در پس کوچه های خاکستری شمال تهران گم می شد که کتاب زبان را روی هم گذاشتم و برای آمدن
مهمانان وقت شناس اخر هفته لحظه شماری کردم.به اشپزخانه سرک کشیدم.مادر طبق معمول جلوی گاز مشغول
پخت و پز بود.زنان ایرانی غالبا وقت خود را در اشپزخانه سپری می کنند و مادرکدبانوی من هم از این قاعده
مستثنی نبود.حتی با وجود 6 فرزند فعالیت اجتماعی هم داشته و در اقتصاد خوانواده هم پا به پای پدر پیش رفته و
فعالیتش مثمر ثمر بود.هیچ وقت کار بیرون از منزل باعث نشده بود تا در انجام مسئولیتهایش به عنوان زنی کدبانو و
با گذشت و مادری فداکار قصور کند و الحق فرزندان صالحی تحویل جامعه داده بود که واقعا باعث مباهات بودند .
با صدای زنگ از فکر بیرون امدم و برای باز کردن در به طرف سالن رفتم.مانیتور ایفون با صدای زنگ روشن شده و
تصویر سام و روزبه را به روی صفحه ی مربعی آن دیدم که منتظر باز شدن در بودند .
دانلود رمان سایه های تردید نویسنده: پروانه ایجازی